خاطرات من

می نویسم از روزهای زندگی ..

خاطرات من

می نویسم از روزهای زندگی ..

5

یادتونه سال 95 میومدم آمار حامله های فامیل رو میدادم . چقدم حامله زیاد بود .... چقدر اذیت میشدم از این خبرها ...

بعد تولد دخملی ازین جریان ها راحت شده بودم.

الان اوضاع داره کم کم میشه شبیه اون موقع . بدم میاد از حس های اون زمان .

دورو برم شده از اخبار حامله ها ...

یعنیا هنوز بچه اول به شیش ماه نرسیده دومی رو گذاشتن رو دانلود . خووو  آخه چه خبره آخه .... اه

من قبلنا میگفتم دخملک 1 ونیم سله که بشه منم کم کم شروع میکنم . اما هر چقدر زمان میگذره با دیدن وضعیت با سخت تر شدن زندگی میبینم اصلا شرایطشو ندارم .