خاطرات من

می نویسم از روزهای زندگی ..

خاطرات من

می نویسم از روزهای زندگی ..

12متنفرم

از اوضاع زندگیم راضی نیستم .

زندگی کوفتی داغون من هر ورش رو بگیرم یه ور دیگش کجه



این همه زحمتی که میکشم و به جایی نمیرسم ناراحتم میکنه.


نگرانی ها کلافم کردند .

نگرانی سلامت بچه

نگرانی نوع زایمان چقدر دلم یه زایمان طبیعی رو میخواد .

نگرانی اینکه دخملک رو پیش کی بزارم موقع زایمان و کی همراهم باشه تو بیمارستان

خسته از حرف مردم به خاطر دختر بودن نی نی جدید .

خسته از مشکلات مالی که همش به خاطر بی قانونیه ... خسته از بی عدالتی که باعث میشه بدهکار راحت بگرده و ما بد بخت دنبالش باشیم و دستمون به جایی بند نباشه ....

خستم خستهههه

دلم یه خواب راحت بدون دغدغه بدون فکر به هیچ مشکلی 

یه سفر به یه گوشه از دنیا که هیچ خبر از دغدغه ها نباشه میخواد.




خدایا اصلا مارو میبینی ؟ به ماهم فکر میکنی ؟ 

چرا باید برای کوچکترین چیزها کلی تلاش کنم چرا ابن همه سختی و غم ؟ نمیتونی از شادیات یکمشو رو سر ماهم بریزی :(