خاطرات من

می نویسم از روزهای زندگی ..

خاطرات من

می نویسم از روزهای زندگی ..

1

مستر قرار بود تابستون 96 بره دکتر ولی از وقتی وجود دخملک رو فهمیدیم همه چی رو بیخیال شد .

حالا هی میگم برو نمیره ... باید آزمایش بده ببینیم چند چندیم .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.