خاطرات من

می نویسم از روزهای زندگی ..

خاطرات من

می نویسم از روزهای زندگی ..

2

دیروز پریود شدم .

دو هفته ای نبودم و آبو هوام عوض شده بود و اینبار بعد از مدت ها پریودم جلو ننداخت ...

ته دلم باز فکر کردم شاید حامله شده باشم که پری روز وقتی لکه بینی داشتم اون دل خوشیه پر کشید .

دیگه مثل قبل امید ندارم ... از بس نشده برام یه آرزوی دور و دراز دست نیافتنی شدهه ...

وقتی نمیتونم کاری بکنم کلافه میشم .... خدایا چرا؟ چرا هر بار که تمیدوار میشم امیدو ازم میگیری ؟خدایااااا

____

نوروز تو مهمونیا همش گریزان بودم همش سر به زیر ... چند بار حرف شنیدم ...

چندیر بار سرم داغ کرد ....

حتی قشنگ اسک تو چشمم حلقه زد ولی اینقدر بی حرکت نگهش داشتم که جمع شه کسی نبینه ....

____

دختر عموی میتر قبل عید فارق شد .---: دختر

زن پسر دایی مستر 13 به در فارق شد --: دختر

دختر عمه خودم قبل عید --: پسر

زن عموی مستر قبل عید --: دختر

-----

دختر خاله مستر حاملست ....

از دوستای خودمم که سه تاشون برا بار دوم حاملند ...

1

امروز 23 اسفند 95 ... خانواده ما دو نفرست ....

من هنوز از لحاظ شغلی به اونجایی که میخواستم نرسیدم .ارشد ندارم ...

ماشین و خونه از خودمون نداریم ....

نمیدونم آیا تا 23 اسفند 96 تغییری توی این وضعیت ایجاد میشه ...